سایه آینهی من بود...
سایهام خسته نمیشد، نمیرنجید
زیر باران امّا...، خیس و دلتنگ نبود!
روزی زیر آفتاب
قد کشید و ادعای خدایی کرد
منام را تقدیمش کردم...
من شدم سایهی من،
سایهام شد منِ من.
منِ این روزها کمرنگتر از سایه شده
هر غروب و هر شب
سایهام میگذارد میرود
میمانم من و قابِ خالی از آینهام.
آینه!
از من بیرنگتر هست؟
سایهام خسته نمیشد، نمیرنجید
زیر باران امّا...، خیس و دلتنگ نبود!
روزی زیر آفتاب
قد کشید و ادعای خدایی کرد
منام را تقدیمش کردم...
من شدم سایهی من،
سایهام شد منِ من.
منِ این روزها کمرنگتر از سایه شده
هر غروب و هر شب
سایهام میگذارد میرود
میمانم من و قابِ خالی از آینهام.
آینه!
از من بیرنگتر هست؟