معمولاً وقتی خیلی غمگین و تنهایی، میری یک گوشه و خلوت خودت رو پیدا میکنی.
فکر میکنی.
به خودت، به کسانی که دور و برتند، به کسی که دوسش داری، به جایی که دوست داشتی باشی و ...
خسته میشی از فکر کردن. می خوای سر تا پا احساس بشی. اینجاست که دستت همهی احساست میشه و انگار همهی لذتهای دنیا، با کمک این دست در تو خلاصه میشه.
کاری که میکنی اصلاً سخت نیست.
...
فقط دستت حرکت میکنه.
به اوج احساست که میرسی، حاضری همهی دنیا رو بدی تا اون لحظه کمی بیشتر طول بکشه ولی شاید همهی احساست به یک دقیقه هم نرسه.
گاهی بعدش شروع میکنی به پاک کردن ردّ احساس کهنهت و به دنبال یه حس تازهتر میگردی. یه حسّ شاد!
حس میکنی غمها از دوشت برداشته شده.
کمی عقبتر میایستی و دنبال یک نتیجهگیری.
شاید هیچوقت کسی به حس تو نرسه؛ شاید خودت هم دیگه نتونی اون لحظهی رویایی رو دوباره تجربه کنی.
ولی هربار که به بوم نقاشی نگاه میکنی، هر رنگ، یه حس زیبایی بهت میده.
غمها و شادیهات، کنار هم، روی یک بوم.
لحظه لحظهی ثانیههایی که با دست احساس کردی.
* طنزنوشته ها در وبـــ پـــارتـــی - هر آنچه از من باید ندانید...قسمت اول!
"
فکر میکنی.
به خودت، به کسانی که دور و برتند، به کسی که دوسش داری، به جایی که دوست داشتی باشی و ...
خسته میشی از فکر کردن. می خوای سر تا پا احساس بشی. اینجاست که دستت همهی احساست میشه و انگار همهی لذتهای دنیا، با کمک این دست در تو خلاصه میشه.
کاری که میکنی اصلاً سخت نیست.
...
فقط دستت حرکت میکنه.
به اوج احساست که میرسی، حاضری همهی دنیا رو بدی تا اون لحظه کمی بیشتر طول بکشه ولی شاید همهی احساست به یک دقیقه هم نرسه.
گاهی بعدش شروع میکنی به پاک کردن ردّ احساس کهنهت و به دنبال یه حس تازهتر میگردی. یه حسّ شاد!
حس میکنی غمها از دوشت برداشته شده.
کمی عقبتر میایستی و دنبال یک نتیجهگیری.
شاید هیچوقت کسی به حس تو نرسه؛ شاید خودت هم دیگه نتونی اون لحظهی رویایی رو دوباره تجربه کنی.
ولی هربار که به بوم نقاشی نگاه میکنی، هر رنگ، یه حس زیبایی بهت میده.
غمها و شادیهات، کنار هم، روی یک بوم.
لحظه لحظهی ثانیههایی که با دست احساس کردی.
* طنزنوشته ها در وبـــ پـــارتـــی - هر آنچه از من باید ندانید...قسمت اول!