خاطراتم مثل یک پازله که با اشتیاق درستش کرده باشی امّا دَمِ آخر متوجه بشی قطعهای ازش گمشده، نه از گوشه و کنارش، اصلیترین نقطهش!
+ میدونستی قدیمها، قدیمترها، شیشهی پنجره رو رنگی میساختن؟
- خب، چرا؟
+ تا صبح که از خواب پا میشن دنیا رو رنگی ببینن.
- ولی شبها که سیاهس!
+ خب که چی؟
- سیاه که رنگی نمیشه.
+ خب نشه؛ شب همه خوابن.
- من بیدارم!
+ خب بخواب!
- نه، نمیشه..
+ تو سعی کن، میشه. به قول مادربزرگ: «کار نشد نداره»!
- نمیشه.. نه! نمیشه..
.
- چندتا ستاره میشمری شبها که خوابت ببره؟
+ چندتا.. انقدر که خوابم ببره.
- توی دنیای تو هم ستارهها زندونیاند؟
+ تو آسمون؟
- رو زمین، تو کهکشون، هرجا که هست..
+ نمیدونم والّا، چی بگم؟
- هیچی نگو.
.
- شبِ من یه ماه داره.. یه ماهِ گردِ تپلی!
+ لُپِ صورتش گلی، جفت ابروهاش کمون؟
- رو تنش یه لکّه خون..
+ یه لکّه خون؟ بچه شدی؟
- کمِ کم عاقل شدم!
.
+ چندتا ستاره قرض میخوای؟
- انقدری که شب رو باهاش سر بکنم!
+ ده تا بسّه؟
- نه، کمه! شب من سُبح نمیشه!
+ صبح رو با سین مینویسن؟
- سبح من، صبح تو نیست؛ سبح منه..
+ واسه سبح تو تره هم خورد نمیکنم!
.
- یه چیزی بگم؟
+ نه، نگو!
- باید بگم!
+ پس چرا پرسیدی «بگم؟»
- مطمئنشم که داری گوش میکنی!
+ خب بگو.
- یادم رفت!
.
- توی دنیای تو هم آدما خودشون رو گم میکنن؟
+ توی دنیای من هرچی بخوای پیدا میشه..
- حتی گم شدن خاطرهها؟
+ حتی گم شدن خاطرهها..
.
- گمشدهها هم خاطره میشن؟
+ بسّه دیگه..
- خب... شبت بخیر.
+ شبِ تو چی؟
- شبِ من یه ماه داره..