چشمهات رو ببند یه لحظه،
نه!
توی چشم من نگاه کن؛
دستهام رو بگیر تو دستت،
دستهام رو بگیر تو دستت،
نه!
اونا رو هم رها کن؛
ببین این درد من و تو، درد من یا مای بیتو، درد تو یا مای بیمن، سخته، هست، خودم میدونم، ولی این غبار راه رو، بیعبور از صخره و سنگ، تا ته این جادهی تنگ، نمیشه راحت رها کرد. نمیشه بیباد و بارون بشینیم ما لبِ ساحل و بگیم از شادیهای که گذر کرد و نیومد یا نگیم از غصّههایی که گذشته و میمونه رو دل من، رو دل ما.
نمیشه پایان قصّه خوب تمومشه، تو بمونی، من بمونم، بدون اینکه بدونی یا بدونم از کجا قصّه شروع شد و خیلی از ناگفتهها موند و طعمِ تلخِ حقیقت رو پوشوندن تیکتاکهای نبض و دوری. یادمون نره یه وقتی و زمانی، برای یک ثانیه موندن پیش هم - کنار هم، همه دنیا و زمین رو ما با هم بهونه کردیم؛ چه روزهایی که شکستیم - چه شبهایی که ... .
یادمون باشه که سنگها، یک زمانی صخره بودن؛
یادمون باشه که دریا، حسرت یک چشمه بودن؛
نمیشه پایان قصّه خوب تمومشه، تو بمونی، من بمونم، بدون اینکه بدونی یا بدونم از کجا قصّه شروع شد و خیلی از ناگفتهها موند و طعمِ تلخِ حقیقت رو پوشوندن تیکتاکهای نبض و دوری. یادمون نره یه وقتی و زمانی، برای یک ثانیه موندن پیش هم - کنار هم، همه دنیا و زمین رو ما با هم بهونه کردیم؛ چه روزهایی که شکستیم - چه شبهایی که ... .
یادمون باشه که سنگها، یک زمانی صخره بودن؛
یادمون باشه که دریا، حسرت یک چشمه بودن؛
یادمون باشه که این ""ما"" آرزوی خیلی از ماست؛ آرزوی خیل ""من""هاست وقتی که ""تو"" رو ندارند.
یادمون باشه که باید ما به یاد هم بمونیم، ما به یاد هم بجنگیم، ما به یاد هم ... .
یادمون باشه که باید ما به یاد هم بمونیم، ما به یاد هم بجنگیم، ما به یاد هم ... .